امام رضا عليه السلام در سال 183 هجرى،پس از شهادت امام كاظم (ع) در زندان هارون،در سن سى و پنج‏سالگى بر مسند الهى امامت تكيه زد و عهده دار پيشوايى امت‏شد.امامت آن گرامى همانند ساير ائمه‏ى معصومين عليهم السلام،به تعيين و تصريح رسول خدا صلى الله عليه و آله،و با معرفى پدرش امام كاظم (ع) بود،امام كاظم عليه السلام پيش از دستگيرى و زندان،مشخص كرده بود كه هشتمين امام راستين و حجت‏خدا در زمين پس از او كيست،تا پيروان و حقجويان در ظلمت نمانند و به كجروى و گمراهى نيفتند.
«مخزومى‏»مى‏گويد:امام موسى بن جعفر عليهما السلام‏ما را احضار فرمود و گفت:
-آيا مى‏دانيد چرا شما را طلبيدم؟
-نه!
-خواستم تا گواه باشيد كه اين پسرم-اشاره به امام رضا (ع) -وصى و جانشين من است… (4)
«يزيد بن سليط‏»مى‏گويد:براى انجام عمره به مكه مى‏رفتيم،در راه با امام كاظم روبرو شديم، و به آن حضرت عرض كردم:اين محل را مى‏شناسيد؟
فرمود:آرى.تو نيز مى‏شناسى؟
عرض كردم:آرى من و پدرم در همين جا شما و پدرتان امام صادق عليه السلام را ملاقات كرديم و ساير برادرانتان نيز همراه شما بودند،پدرم به امام صادق عرض كرد:پدر و مادرم فدايتان،شما همگى امامان پاك ما هستيد و هيچ كس از مرگ دور نمى‏ماند،به من چيزى بفرما تا براى ديگران باز گويم كه گمراه نشوند.
امام صادق به او فرمود:اى ابو عمارة!اينان فرزندان منند و بزرگشان اين است-و به سوى شما اشاره كرد-در او حكم و فهم و سخاوت است،و به آنچه مردم نيازمندند علم و آگاهى دارد،و نيز به همه‏ى امور دينى و دنيوى كه مردم در آن اختلاف كنند داناست،اخلاقى نيكو دارد و او درى از درهاى خداست…
آنگاه به امام كاظم عرض كردم:پدر و مادرم فدايتان،شما نيز مانند پدرتان مرا آگاه سازيد (و امام بعد از خود را معرفى كنيد) .
امام-پس از توضيحى در مورد امامت كه امرى الهى است و امام از طرف خدا و پيامبر (ص) تعيين مى‏شودفرمود:«الامر الى ابنى على سمى على و على‏»پس از من امر امامت‏به پسرم‏«على‏»مى‏رسد كه همنام امام اول‏«على بن ابيطالب‏»و امام چهارم‏«على بن الحسين‏»است. ..
در آن هنگام خفقان سنگينى بر جامعه‏ى اسلامى حكمفرما بود،و بهمين جهت امام كاظم (ع) در پايان كلام خود به‏«يزيد بن سليط‏»فرمود:اى يزيد!آنچه گفتم نزد تو چون امانتى محفوظ بماند و جز براى كسانى كه صداقتشان را شناخته باشى باز گو مكن.
«يزيد بن سليط‏»مى‏گويد پس از شهادت امام موسى بن جعفر (ع) خدمت امام رضا شرفياب شدم،پيش از آنكه چيزى بگويم فرمود:اى يزيد!مى‏آيى به عمره برويم؟
عرض كردم:پدر و مادرم فدايتان،اختيار با شماست،اما من خرج سفر ندارم.
فرمود:مخارج سفرت را من مى‏پردازم.
با آن حضرت به سوى مكه رهسپار شديم،و به همانجا كه امام صادق و امام كاظم را ملاقات كرده بودم رسيديم…و داستان ملاقات با امام موسى بن جعفر و آنچه شنيده بودم براى آن حضرت شرح دادم… (5)
اخلاق و رفتار امام رضا عليه السلام
امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم مى‏زيستند،و عملا به مردم درس زندگى و پاكى و فضيلت مى‏آموختند،آنان الگو و سرمشق ديگران بودند،و با آنكه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز مى‏ساخت،و برگزيده‏ى خدا و حجت او در زمين بودند در عين حال در جامعه حريمى نمى‏گرفتند،و خود را از مردم جدا نمى‏كردند،و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمى‏شدند،و هرگز مردم را به بردگى و پستى نمى‏كشاندند و تحقير نمى‏كردند…
«ابراهيم بن عباس‏»مى‏گويد:«هيچگاه نديدم كه امام رضا عليه السلام در سخن بر كسى جفا ورزد،و نيز نديدم كه سخن كسى را پيش از تمام شدن قطع كند،هرگز نيازمندى را كه مى‏توانست نيازش را بر آورده سازد رد نمى‏كرد،در حضور ديگرى پايش را دراز نمى‏فرمود، هرگز نديدم به كسى از خدمتكاران و غلامانشان بدگوئى كند،خنده‏ى او قهقهه نبود بلكه تبسم بود،چون سفره‏ى غذا به ميان مى‏آمد همه‏ى افراد خانه حتى دربان و مهتر را نيز بر سفره‏ى خويش مى‏نشاند و آنان همراه با امام غذا مى‏خوردند.شبها كم مى‏خوابيد و بيشتر بيدار بود،و بسيارى از شبها تا صبح بيدار مى‏ماند و به عبادت مى‏گذراند،بسيار روزه مى‏داشت و روزه‏ى سه روز در هر ماه را ترك نمى‏كرد (6) ،كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت، وبيشتر در شبهاى تاريك مخفيانه به فقرا كمك مى‏كرد. (7)
«محمد بن ابى عباد»مى‏گويد:فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسى بود لباس او-در خانه-درشت و خشن بود،اما هنگاميكه در مجالس عمومى شركت مى‏كرد (لباسهاى خوب و متعارف مى‏پوشيد) و خود را مى‏آراست. (8)
شبى امام ميهمان داشت،در ميان صحبت چراغ نقصى پيدا كرد،ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند،امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود:ما گروهى هستيم كه ميهمانان خود را بكار نمى‏گيريم. (9)
يكبار شخصى كه امام را نمى‏شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد،امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد،ديگران امام را بدان شخص معرفى كردند،و او با شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او را كيسه مى‏كشيد و او را دلدارى مى‏داد كه طورى نشده است. (10)
شخصى به امام عرض كرد:به خدا سوگند هيچكس در روى زمين از جهت‏برترى و شرافت پدران به شما نمى‏رسد.
امام فرمود:تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. (11)
مردى از اهالى بلخ مى‏گويد:در سفر خراسان با امام رضا عليه السلام همراه بودم،روزى سفره گسترده بودند و امام همه‏ى خدمتگزاران و غلامان حتى سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض كردم:فدايتان شوم.بهتر است اينان بر سفره‏يى جداگانه بنشينند.فرمود: ساكت‏باش،پروردگار همه يكى است،پدر و مادر همه يكى است،و پاداش هم باعمال است. (12)
«ياسر»خادم امام مى‏گويد:امام رضا عليه السلام به ما فرموده بود اگر بالاى سرتان ايستادم (و شما را براى كارى طلبيدم) و شما به غذا خوردن مشغول بوديد برنخيزيد تا غذايتان تمام شود.بهمين جهت‏بسيار اتفاق مى‏افتاد كه امام ما را صدا مى‏كرد،و در پاسخ او مى‏گفتند به غذا خوردن مشغولند،و آن گرامى مى‏فرمود بگذاريد غذايشان تمام شود. (13)
يكبار غريبى خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت:من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،از حج‏باز گشته‏ام و خرجى راه تمام كرده‏ام،اگر مايليد مبلغى به من مرحمت كنيد تا خود را بوطنم برسانم،و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد،زيرا من‏در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده‏ام.
امام برخاست و به اطاقى ديگر رفت،و دويست دينار آورد و از بالاى در دست‏خويش را فراز آورد،و آن شخص را خواند و فرمود:اين دويست دينار را بگير و توشه‏ى راه كن،و به آن تبرك بجوى،و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهى…
آن شخص دينارها را گرفت و رفت،امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت،از ايشان پرسيدند چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟
فرمود:تا شرمندگى نياز و سؤال را در او نبينم… (14)
امامان معصوم و گرامى ما در تربيت پيروان و راهنمائى ايشان تنها به گفتار اكتفا نمى‏كردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه‏يى مبذول مى‏داشتند،و در مسير زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مى‏فرمودند تا هم آنان از بيراهه به راه آيند،و هم ديگران و آيندگان بياموزند.
«سليمان جعفرى‏»از ياران امام رضا عليه السلام مى‏گويد:براى برخى كارها خدمت امام بودم، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم،امام فرمود:امشب نزد ما بمان.
همراه امام به خانه‏ى او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائى بودند امام در ميان آنها غريبه‏يى ديد،پرسيد:اين كيست؟عرض كردند:به ما كمك مى‏كند و به او چيزى خواهيم داد.
فرمود:مزدش را تعيين كرده‏ايد؟
گفتند:نه!هر چه بدهيم مى‏پذيرد.
امام بر آشفت و خشمگين شد.من به حضرت عرض كردم:فدايتان شوم خود را ناراحت نكنيد. ..
فرمود:من بارها به اينها گفته‏ام كه هيچكس را براى كارى نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرار داد ببنديد.كسى كه بدون قرار داد و تعيين مزد كارى انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهى باز گمان مى‏كند مزدش را كم داده‏يى،ولى اگر قرار داد ببندى و به مقدار معين شده بپردازى از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده‏يى،و در اينصورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزى به او بدهى هر چند كم و ناچيز باشد مى‏فهمد كه بيشتر پرداخته‏يى و سپاسگزار خواهد بود. (15)
«احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى‏»كه از بزرگان اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مى‏شود نقل مى‏كند.من با سه تن ديگر از ياران امام خدمتش شرفياب شديم،و ساعتى نزد امام نشستيم،چون خواستيم باز گرديم امام به من فرمود:اى احمد!تو بنشين.همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم،و سؤالاتى داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مى‏فرمودند،تا پاسى از شب گذشت،خواستم مرخص شوم،فرمود:مى‏روى يا نزد ما مى‏مانى؟
عرض كردم:هر چه شما بفرمائيد،اگر بفرمائيد بمان مى‏مانم و اگر بفرمائيد برو مى‏روم.
فرمود:بمان،و اينهم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خداى را كه حجت‏خدا و وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود.
هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است،برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:
اى احمد!امير مؤمنان عليه السلام به عيادت‏«صعصعة بن صوحان‏» (كه از ياران ويژه‏ى آن حضرت بود) رفت،و چون خواست‏برخيزد فرمود:«اى صعصعه!از اينكه به عيادت تو آمده‏ام به برادران خود افتخار مكن-عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بدانى-از خدا بترس و پرهيزگار باش،براى خدا تواضع و فروتنى كن خدا ترا رفعت مى‏بخشد» (16)
امام عليه السلام با اين عمل و سخن خويش هشدار داده است كه هيچ عاملى جاى خود سازى و تربيت نفس و عمل صالح را نمى‏گيرد،و به هيچ امتيازى نبايد مغرور شد،حتى نزديكى به امام و عنايت و لطف آن بزرگوار نيز نبايد وسيله‏ى فخر و مباهات و احساس برترى بر ديگران گردد.

صفحات: · 2

موضوعات: 14معصوم  لینک ثابت



[سه شنبه 1391-07-04] [ 08:09:00 ب.ظ ]