حکومت سکوت ، گریه پنهانی که گاهی زجه ای از عمق جان رسوایش می کند . نگاههای پر مفهوم که خبر از روشنی می دهد، غربت و بیشتر از آن آشنایی، احساس خوش سرازیری جریان اشک بر گونه ها ، درک شستشوی جان ، چشیدن حلاوت همراه جمع تو را خواندن، اعتکاف را دوست دارم بیشتر از هرچیز. و حتی بیشتر از سحرهای اعتکاف، خواندن قرآن مرا به سوی خود می خواند گویی قرآن بر قلب من می نشیند و مخاطب آن جان من است :

« ما پرده های خواب را بر گوش آنها افکندیم و سالها در غار به خواب رفتند و سپس آنها را برانگیختیم» سوره کهف آیه11و 12

یاران غار، جوانانی فراری از محیط فاسد ، و پناه جسته به ابتدایی ترین نوع زندگی بشر ، جایی که نه از زرق و برق زندگی مادی خبری است و نه از بستر نرم و زندگی مرفه. دنیا با تمام وسعتش برایشان چون زندان بود و غار خشک و تاریک که ابعادش همچون فضایی بیکران می نمود مأمن و مأوایشان. در جستجوی راه نجات ، راهی که آنها را از تنگنا برهاند ، به آنها خیر و سعادت ارزانی، و به انجام وظیفه هدایت و به رضایت تو نزدیکشان سازد .

پس مرا چون جوانان پناه برده بر کهف خود ، « فتیه » بخوان؛که تنها نوخاسته و شاداب نبوده ، جوانمردی ،شهامت و مقاوم بودن برازنده شان باشد. (آیه 13 سوره کهف :إنهم فتیه آمنوا بربهم و زدنهم هدی »

به ولای تو اگر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

و تو پرده های خواب را بر گوش آنها افکندی و سپس بیدارشان نمودی، در رستاخیز بیداری بعد از مرگ جسم گویا مردند قبل از اینکه بمیرند (اشاره به این فراز از آیه : ( ثم بعثناهم – با توجه به اینکه این فعل خاص روز قیامت و زنده شدن مردگان است )

شهامت و غیرتش را ببخش تا بگویم چون یوسف علیه السلام زندان را بر تسلیم شدن بر هوسهای سرکش زن زیبای حضیض دنیا ترجیح می دهم و استقامت را از تو طلب می کنم که « والذین اهتدوا زادهم هدی 17 سوره مبارکه محمد »

پس گوش جسم خاموش، و درک حقیقی نصیبشان شد. مرا نیز بمیران و دیده ام را روشنایی بخش. به ایشان خطاب کردی : « به کهف پناه برید تا از جانب پروردگارتان رحمت ، آرامش و نجات نصیبتان شود » دلهایشان سخت و محکم به ایمان بود که تو هدیه شان کرده بودی . برهانشان بر خدایی ات محکم و از غیر حق دورشان ساخته بودی » « و ربطنا علی قلوبهم …»

جوانی گریخته به گوشه ای از مسجد ، چنگ انداخته به آستان خانه ات، با چشمی کم سو از فرط بیداری و اشک رو به سوی تو امیدوار می خواند. به تاثیر اشک ایمان دارد. زمان را با جان و دل می چشد و هر لحظه پیر تر می شود و کودک جانش آرام می گیرد.

نگه داشت سرمایه ی گرانبهای اعتکاف از به دست آوردنش مشکل تر و ترس از به تاراج رفتنش مرا بی تاب و بی شکیب ساخته است. پس چون برگزیدگان و پناهندگان درگاه خود بعد از بیداری در خواب مخواه و همچنان بیش از پیش روشنی ام بخش.

مریم سلیمانی

همکار آموزش مدرسه علمیه جامعه النور


 

موضوعات: دل نوشته  لینک ثابت



[یکشنبه 1390-03-29] [ 12:21:55 ب.ظ ]